صفحهای از نسخهای از کلیله و دمنه مربوط به تاریخ ۱۲۱۰ میلادی
کلیله و دمنه از کتب خزینگی ملوک هند بوده است و در واقع حکمت عملی و آداب زندگی و حیات اجتماعی آدمی است که در قالب داستانها و اندرزهایی از زبان آدمیان و حیوانات بیان شده است. متن کتاب برگرفته از اثری است موسوم به «پنجا تنتره» (پنج اصل، پنج فصل) به زبان سانسکریت.
در روزگار شاه مقتدر ساسانی – انوشیروان – همت برزویهی پزشک و بزرگمهر حکیم، سبب نقل این کتاب به زبان پهلوی شد. از این برگردان پهلوی دو ترجمه صورت گرفت: یکی به زبان سریانی (که تا این اواخر ناشناخته بود و در سال 1911 میلادی در شهر برلین به ضمیمهی ترجمه آلمانی توسط فردیش شولتز انتشار یافت) و دیگری به تازی در نیمهی قرن دوم هجری قمری تویسط ابن مقفع (= عبدالله بن مقفع = روزبه پسر دادویه). همین ترجمهی اخیر بوده که مأخذ برگرداندن کلیه و دمنه به زبانهای گوناگون شرقی و غربی، به ویژه زبان فارسی قرار گرفته است.
تاریخچه، ترجمهها و آگاهیهای بسیاری دربارهی این کتاب وجود دارد که بخش قابل توجه آنها توسط استاد محمد جعفر محجوب (1) در تحقیقی به نام «دربارهی کلیله و دمنه» مورد اشاره، نقد و تحلیل قرار گرفته است.
استاد بهار در جلد دوم کتاب سبک شناسی خود (2) به طور مفصل به بیان خصوصیات و ویژگیهای سبکی و ترکیبات و صنایع این کتاب پرداخته و میگوید: «در دنیای علم و ادب هیچ کتابی را سراغ نداریم که مانند این کتاب مستطاب در طول قرون و تمادی شهور و سنین و در نظر ملل مختلف و صاحبان آداب گوناگون، تا این اندازه دوام آورده و همه وقت به یک نمط و بر یک نسق مطلوب و محبوب بوده و سرمشق اخلاق و رهنمای زندگی قرار گرفته و هنوز هم پس از سیزده چهارده قرن که از ظهور و شهرت آن کتاب میگذرد باز تازه و نزد خاص و عام بلند آوازه باشد. این خود حقیقتی است غیر قابل انکار که نویسنده یا نویسندگان، این کتاب را تجربیات گرانبهای علم الحیاه و علم النفس و شناخت مردم و آزمایشهای زندگی طرفی فراوان و ذخایری بیپایان در گنجینهی مغز جای داشته است و از این رو نکتهای از نکات ضروری زندگانی از پیش نظرشان محو نشده و دقیقهای از دقایق واجبات را فرونگذاشتهاند.»
اهمیت و ارزش کلیله و دمنه به قدری است که حکیم ابوالقاسم فردوسی در اثر سترگ خود شاهنامه ابیاتی را که به نحوهی انتقال کلیله از سرزمین هندوان به ایران و برگردان آن به زبان پهلوی اختصاص داده است. حکیم طوس رفتن برزویهی طبیب از نزد انوشیروان به درگاه رای هندوان و درخواست از او برای خوانش کلیله را با این ابیات بیان میکند:
کلیله بیاورد گنجور شاه/همی بود او را نماینده راه
هر آن در که از نامه بو خواندی/ همه روز بر دل همی راندی
ز نامه فزون ز آنگ بودیش یاد/ ز برخواندی نیز تا بامداد
همی بود شادان دل و تندرست/ به دانش همی جان روشن بشست
چو زو نامه رفتی به شاه جهان / دری از کلیله نوشتی نهان
بدین چاره تا نامهی هندوان / فرستاد نزدیک نوشین روان
بدین گونه تا پاسخ نامه دید / که دریای دانش بر ِما رسید
مهمترین ترجمهی این کتاب از آن ِ ابوالمعالی نصرالله بن محمد بن عبدالحمید منشی است که در سالهای 540-538 هـ.ق آن را به پایان رسانده و به قول زنده یاد مینوی «هر چه اشتهار و بلندنامی در قرون بعد نصیب نصرالله منشی شد، از راه انشای همین کتاب بود. بعد از او تا قرن نهم به انشای فنی مصنوع مطنطن کتابی به فارسی به خامهی ادبای عالیقدر نیامد که نویسندهی ان به قصد پیروی کردن از سبک و شیوهی نصرالله منشی نبوده باشد (3)». انشای ابوالمعالی تاکنون نیز مورد توجه بوده و نام کلیله و دمنه در پارسی، علیالاطلاق اشاره به اثر اوست.
ترجمهی روان و سادهای از کلیله و دمنهی متن ابن مقفع به فارسی نیز صورت گرفته که ظاهراً نگارش آن همزمان با انشای نصرالله منشی بوده است. بخشهای منتخب که در سطور بعدی آمده از برگردان اخیر انتخاب شده است (4). این ترجمه از آن محمد بن عبدالله البخاری است و نخستین بار در سال 1361 هـ. ش به تصحیح و توضیح استادان ارجمند پرویز ناتل خانلری و محمد روشن انتشار یافته است. ظاهراً نام برگردان بخاری به پیروی از ترجمهی فرانسوی کتاب (= داستانهای بیدپای، نامی جعلی اما زیبا) برگزیده شده و استاد محمد روشن به انتخاب همکار خویش راضی نبودهاند.
تعدادی دیگر از ترجمههای پارسی کلیله و دمنه و مترجمان آنها:
ترجمهی منثور ایوالفضل بلعمی (از بین رفته)، ترجمهی منظوم رودکی سمرقندی (ابیات کمی از آن به جا مانده است)، ترجمهی منظوم قانعی طوسی)، انوار سهیلی (از واعظ کاشفی و تهذبی است از ترجمهی بهرامشاهی نصرالله منشی)، عیار دانش (تهذیب ابوالفضل بن مبارک شاه با همکاری فیضی دکنی)، پنچاکیانه (از سانسکریت به توسط مصطفی خالق داد هاشمی)، مفرح القلوب (از روی لهجهی پیشاچی هند توسط مفتی تاج الدین)، اخلاق اساسی (تهذیب ترجمهی منشی به کوشش محمدعلی کاتوزیان) گلشن آرا (از روی انوار سهیلی به کوشش عبدالوهاب ایران پور)، شکرستان (یا منظومه انوار سهیلی، از خسرو دارایی)، رای و برهمن (یا کلیله و دمنه منظوم توسط جهان بخش جمهری)، کلیه و دمنه جدید (تلفیقی است از کلیه منشی و انوار سهیلی به زبان امروز از علی اویسی)، پنچاتنترا (ترجمهی فارسی از متن سانسکریت توسط یکی از استادان فارسی دان هندوستان به نام ایندوشیهگر)، پیمانه بند (یا کلیه و دمنهی منظوم که در سالهای اخیر منتشر شد).
حکایاتی از کلیله و دمنه:
* قاعدهی عالم بر آن بوده است که هر که جد و جهد بیشتر کند، به مقصود زودتر رسد و بود که جوینده بیابد و سوی نشسته نشتابد و چون مرد را از کاری رنجی برسد، همواره باید که از عین آن کار احتراز کند و اشباه او را بر آن قیاس کند و به تجربت، خود را از هر چه به او ماند، نگاه دارد؛ که نه همواره بعینه آن چنان آید و هر که در ِ قیاس و تجربت بر خود گشاده ندارد، عمر او بیفایده ماند و عقل او برومند نباشد که قیاس و تجربت قوت عقل است.
*آن که بزرگ همت بود، به هر پایگاهی فرو نیاید و به هر اندکی رضا ندهد، چون شیر که هرگز آهنگ نخچیر نکند و چنگال جز بر صید نگشاید.
* وقتی بطی بر کنار آبی جایگاه داشت و در آن آب ماهیان بسیار بودند. روزی تا شبانگاه بر کنار آن آب نشسته بود و در آن نگاه میکرد. قضا را ستارهای بر آمد و نوری بر آب افتاد. پنداشت که آن چیزی نیکو بود. قصد کرد که بگیرد. چون به آب فرو رفت، هیچ به دست نیامد او را، که از خیال هیچ نیاید. چون باری چند بکوشید و هیچ نیافت، او را صورت بست که در این آب به جز خیالات هیچ نیست. روزی دیگر در این آب ماهی دید، هیچ آهنگ وی نکرد و نگرفت. پس بسیار بود که باطل حق نماید و حق باطل...
پیوندهای خواندنی:
بازآفرینی قصههای کلیله و دمنه در مجموعهی ۳۰ جلدی «یکی بود یکی نبود»
ابیات سترگ حکیم طوس دربارهی کلیله و دمنه
منابع برای جستجوی و مطالعه بیشتر:
1) دربارهی کلیله و دمنه؛ محجوب،محمدجعفر؛ تهران؛ انتشارات خوارزمی؛ چاپ دوم، 1349.
2) سبک شناسی؛ بهار، محمدتقی؛ انتشارات امیرکبیر؛ تهران؛ چاپ هفتم؛ 1373
3) کلیله و دمنه؛ مینوی، مجتبی؛ انتشارات دانشگاه تهران؛ چاپ اول؛ 1342
4) داستانهای بیدپای (ترجمهای از کلیه و دمنه ابن مقفع در زبان تازی)؛ ترجمهی محمد بن عبدالله البخاری؛ تصحیح پرویز ناتل خانلری و محمد روشن؛ تهران، انتشارات خوارزمی؛ 1369.
خییییییییییییییییییییلی حکایاتی که از این کتاب نقل شد زیبابود اماسعی کنید بیشتربنویسید