سایه روشن

"سایه" زآتشکده ماست فروغ مه و مهر وه از این آتش روشن که به جان من و توست

سایه روشن

"سایه" زآتشکده ماست فروغ مه و مهر وه از این آتش روشن که به جان من و توست

دست‌های گچی

پاییز طفره می‌رود از کلام من

قرار است

در ساعتی که جمعه ندارد،

در کاغذی به سپیدی دست‌های گچی تو

دانه بنشانم

با قلمی که قلمه می‌زندم به هر چه زرد، سرخ، بنفش

مگر نه این که

این برگ‌های سپید بی‌خاطره

با همین سیلی کلام

گونه‌های خود را

سرخ می‌دارند؟

نظرات 1 + ارسال نظر
مونیس یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:34 ق.ظ http://tanazi.blogsky.com

برگهای سپید بی خاطره
برگهای سیاه پر خاطره..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد