-
سلام پاییز
چهارشنبه 3 آبانماه سال 1391 07:22
-
مهر و سرو
چهارشنبه 3 آبانماه سال 1391 07:10
یادت هست جادوی دخترکی را که هر صبح در قاب پنجره موهای نمناک سرو را شانه می زد و لب های خورشید را می بوسید؟ حالا چندی است پنجره را به میان خانه آورده است، مهر را و سرو را... با تردید دست ها و لب ها برای شانه ها و بوسه ها کاش دنیا تنها به اندازه یک قاب پنجره به عقب برمی گشت... تهران؛ بیست و پنجم شهریور 91
-
دستهای گچی
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 08:14
پاییز طفره میرود از کلام من قرار است در ساعتی که جمعه ندارد، در کاغذی به سپیدی دستهای گچی تو دانه بنشانم با قلمی که قلمه میزندم به هر چه زرد، سرخ، بنفش مگر نه این که این برگهای سپید بیخاطره با همین سیلی کلام گونههای خود را سرخ میدارند؟
-
پرواز
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1390 11:39
برای نازنینی که بهترینها را برایش میخواهم آسمان پرواز پرنده را از سر گرفته تب زمین فروکش کرده و اسبان اصیل ابرها - به تاخت - بر بافههای نور میتازند تو میخندی و من میتوانم دستمال خیسم را از روی پیشانی دنیا بردارم!
-
نسیم باد نوروزی
چهارشنبه 26 اسفندماه سال 1388 09:20
بهار است، فصل ترنم ضرباهنگ باران بر شاخههای ترد درختان،فصل پژواک غلغل شراب ناب آسمان در گلوی گل، بار دیگر عروس زیبای بهار سایهی سبز بر پلک بیرمق زمستان میکشد و بوی مشک و عود مشام طبیعت را مینوازد و زمین در آسمانیترین روزهای خود، سور ِ پرشکوه سبزی و تازگی را به شادی مینشیند. بار دیگر غزل غزل شکوه شعر تر ِآن...
-
میهن من
شنبه 22 اسفندماه سال 1388 13:23
یادت هست؟ گفتی نشان میهن من همین گندم سبز همین گهوارهی بنفش همین بوسهی مایل به طعم ترانه است؟ "سید علی صالحی"
-
رد پای صبح
دوشنبه 10 اسفندماه سال 1388 08:44
نپرسید کجاست! همین حوالی کنار رد پای صبح پهلو گرفتهام گاهی زخمهای میزنم بر تار زندگی با مضراب شعر که میرود تا گوشهی چکاوک ماه که اذان میدهد میشوم قاصدکی در دست باد میچرخم و هی بالاتر میروم تا میرسم به هوای تو که چون ققنوس پر میکشی از میان خاکسترهای ذهن من و مینشینی کنار همین هشیارْ مستیهای خوابزده نترس...
-
اپرای عروسکی مولوی حرف نامکرری از جنس عشق
یکشنبه 9 اسفندماه سال 1388 08:43
عکس از اینجا نویسنده، طراح صحنه، لباس، نور و کارگردان: بهروز غریبپور آهنگساز: بهزاد عبدی رهبر ارکستر: ولادیمیر سیرنکو اجرای موسیقی: ارکستر ناسیونال اکراین طراحی عروسکها: مریم اقبالی، علی پاکدست کاری از گروه تئاتر عروسکی آران پس از اپرای عاشورا، این روزها در تالار فردوسی شاهد اجرای اپرای عروسکی مولوی هستیم. این...
-
دختر خورشید
پنجشنبه 6 اسفندماه سال 1388 13:34
کسی نمی داند من دختری دارم با موهایی بافته در ادامه ی سرنوشتم دختری که گاهی از آسمان پایین می آید دریا را در تنگ کوچکی می ریزد و ماهی سرخ تنگ بلور سفره ی هفت سینم می شود دختری مثل خورشید که لبخندش آفتاب را ستاره باران می کند
-
پاییز
دوشنبه 11 آبانماه سال 1388 10:12
برای دامن هزار رنگ دختر پاییز و یادی از یداله رویایی زمین فصاحت برگ چنار را به باد خستهی پاییز میسپرد هوا ترنم سودایی شکفتن را زنبض بی تپش خاک میگرفت غروب حرف خودش را به گوش جنگل خاموش گفته بود و شیروانی لال میان دودهی افشان شب شبح میشد میان درهم هذیان من دو شعلهی سبز نشست به روی شیشهی تار، ملال پرده شکست و از...
-
دستهای روستایی
دوشنبه 20 مهرماه سال 1388 20:59
برای زنی که با یک کاسه نور، یک خوشه مهر، یک کوزه عشق ما را مهمان مهربانی و سخاوت سفرهی وصلهدار اما رنگینش کرد. سفرهات چقدر صمیمی است وقتی بوی فقر میدهد و سخاوت دستهای تو نان تنور گرم قلب تو را لقمه میکنم و در دهان کودکم میگذارم رنگ آفتاب نگاهش چقدر میارزید که راه تمام سفرههای رنگین دنیا را در عطر نان سفرهی...
-
کلیله و دمنه (داستانهای بیدپای)
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 13:00
صفحهای از نسخهای از کلیله و دمنه مربوط به تاریخ ۱۲۱۰ میلادی کلیله و دمنه از کتب خزینگی ملوک هند بوده است و در واقع حکمت عملی و آداب زندگی و حیات اجتماعی آدمی است که در قالب داستانها و اندرزهایی از زبان آدمیان و حیوانات بیان شده است. متن کتاب برگرفته از اثری است موسوم به «پنجا تنتره» (پنج اصل، پنج فصل) به زبان...
-
چشمان خیس خدا
سهشنبه 24 شهریورماه سال 1388 09:27
برای "رویا" و این روزهای وطنم: عکس: جنگل ابر اینجا میان اسارت این همه دیوار بیپنجره دستانم نگاه تر چشمان خدا را نشانه میرود گویی خدا هم گریه میکند و "بود آیا که در میکدهها بگشایند" میخواند میخواهم برای تمام ساعتهای آفتابی شهر شمعی بگیرانم میخواهم برای آفتاب گردانهای خانهی همسایه از نو...
-
سمت رنگین قصههای پدر
شنبه 14 شهریورماه سال 1388 20:04
من از دور دستها آمدهام از مزارع گندم از کرتهای جالیز از کوچههای کودکی از شهر رنگین قصههای پدر در شبهای کشدار زمستان و از چشمان هستی بخش مادر که تمام مهربانی اش را با نگاهش به من می بخشید یک نفر تنهاست یک نفر با آفتاب و آسمان تنهاست در زمین زندگانی آسمان را می شود پاشید می شود از چشم هایش چشم ها را می شود آموخت...
-
سوگ
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1388 19:45
شعری از چیستا یثربی با اندکی تغییر و تلخیص (به یاد نازنین دوستی که این شعر را این گونه می خواند و دوست می داشت و باور نمیکنم که امروز این شعر را برای نبودن خودش اینجا میگذارم...) و زن روی شانه های عشق گریسته است چرا که او که آمده بود او که پیراهن اش لبریز عطر باغ های زیتون بود در عصر تابستان و گام هایش تیرباران...
-
شمعدانیهای شعر من
شنبه 7 شهریورماه سال 1388 19:48
مینشینم کنار سکوت سر به آسمان کشیدهی سروها ردیف ِ تمام شمشادهای باغ را چامه میسرایم قافیهی صدای بال شاپرک ها را غزل ساز می کنم یک چهارپاره رباعی، یک غزل دوبیتی یک قصیده در گوشهی عشاق یک بند ترجیعش سبز ِ سبز ِ سبز قطعه قطعه گل سرخ در مستزاد ِ پیالهی آب! در ساعت تطهیر برگ از باران وقتی عقربههای ترد بهار آفتابی...
-
کیفر
دوشنبه 26 مردادماه سال 1388 23:53
سنگین ترین کیفری که خدایان یونانی توانستند برای سیزیف عاصی در نظر بگیرند، بیهودگی بود: تکرار ابدی کاری اجباری در شرایطی که امکان هر پیشرفتی از او سلب شده بود. سیزیف باید مدام تخته سنگش را از یک سربالایی تیز بالا می برد و همین که بر فراز سربالایی می رسید، سنگ می غلتید و پایین دره می افتاد. او دوباره و دوباره پایین می...
-
جنگل جاری
چهارشنبه 21 مردادماه سال 1388 17:07
در این حریم شبانه ی ستم گرفته دراین شب خوف و خاکستر که غم گرفته رفیق روزان روشن رهایی من ستاره ها را صدا بزن، دلم گرفته قامت یاران از تبرداران اگر شکسته جنگل جاری رو به بیداری به گل نشسته روبه بیداری جنگل جاری جوانه بسته ستاره سوسو نمی زند اگرچه برمن رفیق روزان بی کسی ای سر به دامن در این سکوت سترون سنگر به سنگر چراغ...
-
بانگی و تازیانهای
پنجشنبه 18 تیرماه سال 1388 19:18
آذرخش را در جیبم زندانی و شرارهی ابر را در هم میپیچیدم، گر استوار قلعهای داشتم. خروش موج را فرو مینشاندم و موج و طوفان را به کف برمیگرفتم، گر به دریا بادبانهایی داشتم. و لرزان بیرقم را که بر ویرانهی زمین جای داشت، بر فراز خورشید میافراشتم، گر نردبانی داشتم. رها میساختم عنانش را و ارابه ران باد را بر پیکر...
-
نوعی نگاه به بخشی از ترانهی “Hey, that’s no way to say goodbye”
سهشنبه 16 تیرماه سال 1388 11:30
I’m not looking for another as I wander in my time, Walk me to the corner, our steps will always rhyme, You know my love goes with you as your love stays with me, It’s just the way it changes, like the shoreline and the sea, But let’s not talk of love or chains and things we can’t untie, Your eyes soft with sorrow,...
-
عشق
چهارشنبه 6 خردادماه سال 1388 00:18
آمدهایم عاشق شویم پذیره شدن دانهای سرگشته تا مرواریدی آفریده شود به خون دلی سینهای به شکیبایی صدف میطلبد جگر هزارتوی سرخ گل میخواهد که خدنگ شبنمی به چله نشاند و تا گلوی تفتیدهی آفتاب پرتاب کند هشدار! نطفهی نهنگ است عشق نه کرمینهی وزغی و لمحهای تلاطم طغیانش را دلی به هیبت دریا میطلبد هشدار روزگار! آمدهایم...
-
حرکت در طیف واژهها
یکشنبه 3 خردادماه سال 1388 15:08
یکی از شاعران چینی میگوید: «دیشب در خواب، خویشتن را به شکل پروانهای دیدم و اکنون نمیدانم من انسانی هستم که در رویا خود را پروانه یافته است و یا پروانهای هستم که در رویای دیگری خود را انسانی میبیند.» این انتقال و حرکت میان رویا و حقیقت، چیزی نیست که تنها شاعران و هنرمندان با آن درگیر باشند، بلکه ویژهی نوع انسان...
-
شیطان
یکشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1388 06:12
دو پسربچه ایستاده بودند و عبور شیطان را مینگریستند. نیروی جادویی چشمانش را هنوز به خاطر داشتند. «اون از تو چی میخواست؟» «روحم را. از تو چی؟» «یک سکه برای تلفن کردن به خانه!» «خب... میخوای بریم چیزی بگیریم و بخوریم؟» «آره خیلی دلم میخواد ولی من حالا دیگه پول ندارم.» «عیبی نداره، من یه عالمه پول دارم.»
-
بی لکهی بودن
شنبه 19 اردیبهشتماه سال 1388 15:21
پونه قلیزاده را نمیشناختم، امروز یکی از دوستان ایمیلی برایم فرستاد که "کتاب پنجرهی روشن اتاق من" از این شاعرهی جوان را به همراه این شعر که نامش "بیلکهی بودن" است، معرفی کرده بود. شعر بسیار زیبایی است اینجا میگذارم تا اگر رهگذری گذارش به این سمت افتاد بخواند و از زیبایی و عشق لحظه لحظهاش...
-
سایه روشن
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1388 12:16
.....
-
می زده شب (به یاد بیژن ترقی)
چهارشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1388 21:51
بیژن ترقی و پرویز یاحقی چو جسم خاکی من از میانه برخیزد ســرود و زمــــزمهی عاشقانه برخیزد اگر بسوزی و خاکسترم به باد بدهی ز ذره ذره وجــودم تــــرانــــه بـــرخیـزد روز یکشنبه ششم اردیبهشت شنیدیم که بیژن ترقی آتش به جا مانده از کاروان بزرگانی که شاید هرگز در پهنهی ادب و فرهنگ این مرز و بوم تکرار نشوند، به تار و پود...