بهار است، فصل ترنم ضرباهنگ باران بر شاخههای ترد درختان،فصل پژواک غلغل شراب ناب آسمان در گلوی گل، بار دیگر عروس زیبای بهار سایهی سبز بر پلک بیرمق زمستان میکشد و بوی مشک و عود مشام طبیعت را مینوازد و زمین در آسمانیترین روزهای خود، سور ِ پرشکوه سبزی و تازگی را به شادی مینشیند.
بار دیگر غزل غزل شکوه شعر تر ِآن رند شیرازی:
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی/کزین باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
و نشستن بر بزم رنگین ترانههای خیامی:
چون لاله به نوروز قدح گیـر به دست/با لاله رخی گر تو را فرصت هست
می نوش به خرمی که این چرخ کهن/ناگاه تو را چـو خاک گردانـد پست
هر چند در سالی که گذشت سبز بودن و سبز زیستن سردترین زمستان خود را تجربه کرد، برافروختن دوبارهی تنور لاله و عنبرافشانی گیسوی دختر بهار را به فال نیک میگیریم و دست افشان و سرود گویان "روز نو"ی دیگر را به آیین نیاکانمان جشن میگیریم و گرامی میداریم:
خوشا هر باغ را بارانی از سبز/خوشا هر دشت را دامانی از سبز
برای هر دریچه سهمی از نور/لب هر پنجره گلدانی از سبز
نپرسید کجاست!
همین حوالی
کنار رد پای صبح
پهلو گرفتهام
گاهی زخمهای میزنم بر تار زندگی
با مضراب شعر
که میرود تا گوشهی چکاوک
ماه که اذان میدهد
میشوم قاصدکی در دست باد
میچرخم و هی بالاتر میروم
تا میرسم به هوای تو
که چون ققنوس پر میکشی از میان خاکسترهای ذهن من
و مینشینی کنار همین هشیارْ مستیهای خوابزده
نترس نازنین
اینجا هوا فقط گاهی، کمی اخم میکند
قدری ستاره که در بخوردان شب بریزی
صبح میشود
و تو "مثل خورشید" زاده میشوی از میان شریانهایم