نپرسید کجاست!
همین حوالی
کنار رد پای صبح
پهلو گرفتهام
گاهی زخمهای میزنم بر تار زندگی
با مضراب شعر
که میرود تا گوشهی چکاوک
ماه که اذان میدهد
میشوم قاصدکی در دست باد
میچرخم و هی بالاتر میروم
تا میرسم به هوای تو
که چون ققنوس پر میکشی از میان خاکسترهای ذهن من
و مینشینی کنار همین هشیارْ مستیهای خوابزده
نترس نازنین
اینجا هوا فقط گاهی، کمی اخم میکند
قدری ستاره که در بخوردان شب بریزی
صبح میشود
و تو "مثل خورشید" زاده میشوی از میان شریانهایم
http://www.joking.ir