سایه روشن

"سایه" زآتشکده ماست فروغ مه و مهر وه از این آتش روشن که به جان من و توست

سایه روشن

"سایه" زآتشکده ماست فروغ مه و مهر وه از این آتش روشن که به جان من و توست

پاییز

برای دامن هزار رنگ دختر پاییز  

و یادی از یداله رویایی 
  

                                                                          

زمین

فصاحت برگ چنار را

به باد خسته‌ی پاییز می‌سپرد

هوا ترنم سودایی شکفتن را

زنبض بی تپش خاک می‌گرفت

غروب حرف خودش را

به گوش جنگل خاموش گفته بود

و شیروانی لال

میان دوده‌ی افشان شب شبح می‌شد

میان درهم هذیان من

دو شعله‌ی سبز نشست

به روی شیشه‌ی تار، ملال پرده شکست

و از حقیقت اشیا بوی شک برخاست

و با حقیقت اشیا بوی او پیوست

تمام پنجره‌ی من

خیال او شده بود

تمام پوستم از عطر آتشی بیمار

تمام ذهن من از نور و نسترن سرشار

من از رطوبت سبز نگاه او دیدم

که در نهایت چشمش کبوتر دل من

قلمرویی زبرهنه‌ترین هواها داشت

و اشتیاق تب‌آلود بام‌های بلند

در آفتاب ز پرواز او می‌سوخت

ز روی پنجره‌ی من خیال او پر زد

و شب ادامه گرفت

و من ادامه گرفتم

 

یداله رویایی   

نظرات 1 + ارسال نظر
سیمین سه‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:57 ب.ظ http://harfhayesadeh.blogsky.com

سلام

اینجا هم کسی دست تکان نمی دهد وقتی شاپرکی بال هایش زخمی میش ود
و کسی به داد فریاد بیچاره آن پرنده بی نوا نمی رسد ولی چشم هایش را باد برده با خود

حالادر این فصل سرد
چه کسی به داد من وتو خواهد رسید

دوست بزرگوار من گاه گاهی به وبلاگ و دلنوشته های من سر می زنید و من بسیار سپاسگذارم ازتون

شاید دلم میخواست بیشتر بنویسم
ولی دستم توان ندارد و انگشتانم انگیزه ای برای نوشتن هم ندارند

مانا و پاینده بمانید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد